«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان اللهخبیر بما تعملونو لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون».
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا پروا دارید، و هر کس باید بنگرد کهبرای فردای خود از پیش چه فرستاده است و باز از خدا بترسید، در حقیقتخدا بهآن چه میکنید آگاه است. و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیزآنان را دچار خود فراموشی کرد، آنان همان نافرمانانند.
این دو آیه با قطع نظر از آیاتی که در ذیل این سوره مبارکه آمده ازغرر آیات این سوره است، زیرا بعد از بیان سرگذشت اهلنفاق و یهودیان و مانندآن، راه تزکیه را به انسان میآموزاند. قرآن که معلم کتاب حکمت است و مزکی نفوساست ضمن برشمردن داستان گذشتگان راه تهذیب نفوس را هم به انسان نشان میدهد.
در صدر آیه اول آمده است: «یا ایها الذین آمنوا» گرچههمه انسانها موظف به محاسبهاند، اما چون مومنین از این محاسبه برخوردارند خطابآن به اهل ایمان است وگرنه در حقیقت، مخاطب کل مردماند و «یا ایها الناس»مخاطب است نه «یا ایها الذین آمنوا» چه این که همه مومنین هم موفق به امتثالاین وظیفه نیستند; همان طوری که همه مردم مکلفند ولی مومنین موفقاند نه همهمردم، همه مومنین هم موفق نیستند ممکن استبسیاری از افراد، باایمان باشند ونیز بسیاری از افراد باایمان، باتقوا باشند اما در بین افراد با ایمان وباتقوا، اهل معرفت نفس و اهل مراقبه و محاسبه بسیار کم است، لذا مومنین را باجمع یاد کرد و فرمود: «یا ایها الذین آمنوا» و دعوت به تقوا را با جمع یادکرد و فرمود: «اتقوا الله».
اما سخن از مراقبه و محاسبه و امثال آن که به میان میرسد به عنوان نکره، آنهم در جمله اثبات نه در جمله نفی:
«ولتنظر نفس ما قدمت لغد» یعنی در بین شما باید بالاخره کسانی باشند که اهلمراقبتاند. چرا اینجور یاد میکند و نمیفرماید «یا ایها الذین آمنوا اتقواالله وانظروا ما قدمتم لانفسکم» این نه برای آن است که مراقبت و محاسبت مخصوصیک گروه است، چون هر انسانی مکلف است اما آن که اهل مراقبه و محاسبه است درمیان هزاران نفر چند نفری بیش نیستند.
دلیلالتفات از خطاب به غیبت هم همین است وگرنه حکم عام است «یا ایها الذین آمنوااتقوا الله وانظروا ما قدمتم لانفسکم» این موجبه کلیه است نه مهمله موجبهجزئیه، اما آن که سالک این راه است در میان هر هزار نفر، چند نفری بیش نیستلذا میفرماید: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» حالا وقتی اصل آیه تبیین شد معلوممیشود که چرا التفات از خطاب به غیبت است و چرا التفات از موجبه کلیه به قضیهمهمله و موجبه جزئیه است، این نه برای آن است که حکم مخصوص بعضی از مردم استبلکه برای آن است که بعضی به این حکم عمل میکنند نظیر «هدی للمتقین» که حکم«هدی للناس» است، اما اهل تقوا بهره میبرد وگرنه قرآن فرمود:
«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس» چون متنعمان باتقوایان هستندفرمود: «هدی للمتقین»، این جا هم اهل مراقبت و محاسبت چون بسیار کماندفرمود: «ولتنظر نفس ما قدمت» مثل این که به ما بفرماید در بین شما بالاخرهچند نفری اهل حساب باشند.
حالا ببینید که بین ما چند نفر اهل حساب پیدا میشود یا آن هم پیدا نمیشود.
برای این که معلوم بشود حکم، موجبه کلیه است و مخصوص به احدی نیست و همه مکلفبه ایمان و همه مامور به تقوا و مراقبه و محاسبه هستند، قبل و بعد این مراقبهو محاسبه را با موجبه کلیه یاد میکند، مثل این که در صدر که امر است میفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله» بعد هم میفرماید: «واتقوا الله» چونخطاب به همه است دلیل هم عام است:
«ان الله خبیر بما تعملون». نهی بعدی آن هم به عنوان سالبه کلیه، عام است:
«و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم».
پس این موجبه جزئیه که در وسط دو قضیه کلیه قرار گرفت نه برای آن است که بعضیمکلف به اهل حساباند بلکه اهل حساب کماند.
تنوین در کلمه «نفس» برای استقلال است،یعنی هر کسی مستقلا ببیند چه کرده است، و تنوین «غد» هم تنوین تعظیم و تفخیماست. گاهی انسان میگوید فردا، یعنی فردا روز عظیم استحالا معلوم نیست قیامت کهفردا است الان نسبتبه قیامتشب است مثل این که انسان در شب میگوید فردا. کسانیکه اهل دلاند دنیا را به منزله لیل میدانند و قیامت را فردای شب نه فردایامروز، هم نزدیک میدانند و هم این که دنیا را تاریک میبینند لذا قیامتبرایآنها فردای امشب است نه فردای امروز، دیگران دنیا را امروز میدانند و قیامت رافردا.
به هر جهت، قیامت نزدیک است و چون نزدیک استخدای سبحان از آن به فردا یادکرده است.
قرآن از گذشته دور که آثارش هم اکنون حاضر است تعبیر به «دیروز» میکند ومیفرماید: «کان لم تغن بالامس» امس یعنی دیروز در حالی که جریان عاد و ثمود وامثال آن قرنها گذشت مثل این که دیروز بوده استبا این که قرنها سپری شد.
قیامت هم ممکن است قرنها طول بکشد اما چون محقق الوقوع است و از جان ما جدانیست تعبیر به فردا میکند و میفرماید: «ما قدمت لغد» و جامعش این است که«انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا» آنها قیامت را دور میپندارند و ما نزدیکمیبینیم خدا با زبان خود با ما سخن میگوید چون نزدیک است از نزدیک به فردا یادمیشود.
در این آیه شریفه «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» بهقرینه سیاق و شواهد عقلی که حاف این سیاق است از مواردی است که نکره در سیاقنفی موجب عموم است، اما نکره در سیاق اثبات لفظا مفید عموم نیست مگر شواهدعقلی دلالت کند، اینجا از مواردی است که سیاق به شواهد عقلی دلالت میکند که ایننکره در سیاق اثبات دلالتبر عموم میکند نظیر «علمت نفس ما قدمت واخرت».
«علمت نفس» به این معنا نیست که بعضی میفهمند و بعضی نمیفهمند، آن موجبه وآن نکره در سیاق اثبات و قرینه سیاق، دلالتبر عموم میکند یعنی این چنین نیستکه آیه «علمت نفس ما قدمت واخرت» مفید ایجاب کلی نباشد. پس نکره در سیاق نفیاگر مفید عموم شد لفظا در سیاق اثبات 0 بر اساس شواهد سیاق و عقلی مفید عموممیشود مثل «علمت نفس ما قدمت واخرت».
در قرآن کریم دستهای از آیات هست که بهانسانها دستور میدهد که برای آینده خود کار خیر انجام بدهید، مثل این آیهشریفه که میفرماید: «و قدموا لانفسکم».
دسته دوم، آیاتیاند که دلالت میکنند هر کار خیری که شما فرستادید ما ثبتمیکنیم نظیر آن چه که در آیه 12 سوره مبارکه یاسین آمده است: «انا نحن نحییالموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم» هرچه را که در زمان حیاتشان فرستادند، مینویسیم و هر چه هم به عنوان آثارشان مانده است مینویسیم که: «من سن سنهحسنه» یا «من سن سنه سیئه» مشمول همین آثار است مادامی که اثر کار انسانمحفوظ است، خدا آن اثر را برای انسان ثبت میکند.
گروه سوم آیاتیاند که دلالت میکنند بر این که هر کار خیری که انجام دهید، آنرا پیش خدا مییابید، این چنین نیست که او در لوح محفوظ ثبتبکند و شما از اوبیخبر بمانید، نظیر آیه 110 سوره بقره که میفرماید: «و ما تقدموا لانفسکم منخیر تجدوه عندالله».
دسته چهارم آیاتی است که از وجدان به یافتن خبر میدهد، وقتی انسان سیر عمودیکرد و بعد از مرگ به دارالاخره رسید آن را مییابد، در آیه 30 سوره آل عمرانمیفرماید: «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا» چه این که درباره عمل سوءهم همینطور است پس گاهی به ما میفرماید هرچه شما انجام دادید مییابید، گاهی همگزارش میدهد آنها که یافتند خبر آنها رابه ما بازگو میکند و میفرماید روزقیامت روزی است که «تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا» چه این که عمل سوء راهم میبیند و اصولا در بسیاری از موارد کلمه «یوم» در قرآنکریم ناظر به قیامتاستبه استثنای موارد دیگر که کلمه «یوم» را در جریان دنیا به کار برده استوگرنه «یوم» و «یومئذ» در قرآنکریم نوعا مربوط به قیامت است، گویا آن جاروز است البته «روز»ی است نه در مقابل «شب».
پس این چهار طایفه است که سیر اعمال را نشان میدهد، این آیه محل بحث میفرمایدببینید شما برای آیندهتان چه فرستادید «ولتنظر نفس ما قدمت لغد».
البته آن آیه دوم، راه این نظر را مشخص میکند که ما از کجا بفهمیم کار خوبیکردیم، چون انسان بفهمد کار خوبی کرد و کارش قبول شد، این یک امر عادی نیستاین نظیر درس و بحث عادی نیست که انسان در ده یا بیستسال درس بخواند و مجتهدبشود. این یک راه دیگری میطلبد که انسان بفهمد عمل او مقبول شد یا نه، مقبولشدن را از ما خواستند نه این که کار کردیم یا نکردیم، ممکن است انسان دفترخاطرات را ورق بزند و حساب کند که چندین سال روزه گرفته و چقدر نماز واجب ومستحب خوانده، اما آیا میتواند بفهمد اصلا عملش مقبول استیا نه؟ و اگر میشودراه آن چیست؟ مسلما میتواند بفهمد، ولی راه آن، آموزشی و تعلیمی نیست و ازطریق مدرسه و علم آموزی به دست نمیآید.
بعضی معتقدند: این از اسرار مگو است و آن را به هیچ کس نمیگویند. اما این طورنیست و انسان میتواند بفهمد اعمال او قبول شده یا نه، دلیل ممکن بودن آن هماین است که آیه شریفه میفرماید: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» این آیه به مامیگوید شما نگاه کنید. اگر راه بسته بود که به ما امر به «نظر» نمیکرد. این«نظر» هم عبارت از صاحب نظر شدن و نظریه دادن است نظیر آن چه که در «مقبولهعمر بن حنظله» آمده است: «من نظر فی حلالنا و حرامنا»، یعنی «صاحب نظربودن» نه نگاه کردن. یعنی صاحب نظر باشید و نظریه بدهید و ببینید برای آیندهچه کردهاید، آیا کارتان مقبول شده یا نه. اگر ما نگاه نکردیم که برای آینده چهفرستادهایم بالاخره خواه یا ناخواه نشانمان میدهند: «یوم ینظر المرء ما قدمتیداه». آن روز که افسوس و ناله بلند است. این که در بعضی از قسمتهای دیگرقرآن کریم آمده است: «یوم ینظر المرء ما قدمتیداه» همین است.
پایان سورهمبارکه نبا این است که: «ذلک الیوم الحق»، قیامت «حق» است; یعنی هیچ بطلاندر او نیست نه تنها معصیت و دروغ در آن نیست، چون همه چیز حاضر است و کسینمیتواند دروغ بگوید، دروغ در ظرف غیبت موثر است، کسی که الان در این جمع نیستمیتوان به او گزارش دروغ داد که مثلا در سقف این مدرس چند پنکه کار میکرد، اینگزارش دروغ برای غائب موثر است اما کسانی که در این مجمع و مشهد حاضرندنمیتوان به آنها دروغ گفت.
قیامت ظرف ظهور و حضور همه حقایق است: «ذلک الیوم الحق» آن جا اصلا خلاف راهندارد، چون خلاف راه ندارد اگر کسی در دنیا اهل نظر نبود همه اعمال او را بدونکم و کاست نشانش میدهند: «ذلک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مآبا اناانذرناکم عذابا قریبا یوم ینظر المرء ما قدمتیداه و یقول الکافر یا لیتنیکنت ترابا».
پس اگر ما در دنیا صاحب نظر نبودیم در آخرت نشانمان میدهند. آن روز کهاعمالمان را نشان دادند هیچ راهی برای ترمیم نداریم و امروز است که راه جبرانباز است لذا فرمود: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» و این کار چون کار دشواری استدر قیامت هیچ کس نمیتواند انکار کند که این کار مال من نبود و یا فلان کار رامن انجام دادم.
در سوره مبارکه قیامت هم میفرماید که ما در قیامت اعمال افرادرا به افراد گزارش میدهیم تا باخبر شود آیه 15 سوره قیامت است: «ینبو الانسانیومئذ بما قدم و اخر» و فورا استدراک میفرماید که چه حاجت که ما گزارش بدهیمتا تنبه پیدا کند «بل الانسان علی نفسه بصیره» این «بل» برای آن است کهروشن کند نیازی به خبر و گزارش نیست، او خودش میداند چه کرده است: «بل الانسانعلی نفسه بصیره».
«تا»ی (ه) بصیره، تای مبالغه است نه تای تانیث. نظیر «علامه» بل الانسان،چنین انسان مذکر است و وصف خبری هم که برای او آمده «بصیره» آمده یعنی مثلاین که گفتیم «زید علامه»، «ان الانسان علامه».
«بل الانسان علی نفسه بصیره»، این انسان خیلی وضع خود را خوب میداند «ولوالقی معاذیره»، هرچه هم بخواهد خودش را توجیه کند آن روز میفهمد چه کرده است.
حالا روشن میشود که ما شاید در بین هر هزار نفر، انسان اهل محاسبه به این معناکم داشته باشیم.
ادامه دارد